من و کلاس نقاشی؛؛؛ هدیه ی روز دختر
5شنبه ای که گذشت روز دختر بود روزم مبارک مامی جونم به مناسبت این روز منو به کلاس نقاشی برد؛ کلی استرس داشت که نکنه من نمونم، یا اینکه گریه کنم ولی خب نه؛ خوب بود از خانم مربی مهربونمم خوشم اومد؛ همش میگفتم چه خانم مربی خوبی پیدا کردم هااااااااااا مامی با آرسامی بالا منتظر من موندن و من بدون هیچ غر زدنی پایین ؛ سر کلاسم بودم و وقتی تمام شد اومدم و به مامی گفتم بریم تا امروز سه جلسه رفتم؛ قرار شده که هفته ای دو بار برم دیروز جلسه ی سوم من بود حاضر شدم دارم میرم خیلی دوست دارم نقاشی کنم؛ ولی حتما باید یکی با من باشه تا هنرم و نشون بدم مثل امروز؛ مامی جونم با من کلی ب...
نویسنده :
آتریسا جون
16:41